.................................
اون مث من واست پرامیده هر جا که میشینه پزتو میده اون مث من واست انقدر میمیره وقتی مریض میشی بغضش میگیره یا نه....راس بگو واقعا...راس بگوواقعا اون بهت گیر میده که الان با کیایی دلشورش میگیره تا وقتی که بیایی حرفهای نگفتتو با چشاش میخونه تولدت چی یادش میمونه یا نه...راس بگو واقعااا...راس بگو واقعا نگو نه...چون میدونم اون نمیتونه جای خالیمو پر کنه قلب تو هم نمیتونه جز من با هیچکی سر کنه نگو نه....
نظرات شما عزیزان:
اما گمان میکنند همه چیز را میدانند،
آنوقت به خودشان اجازه میدهند دیگران را بکشند.
پیشاپیش سال نو مبارک
گاهی سکوت شرافتی دارد که گفتن ندارد ....
همیشه در فشار زندگی اندوهگین مشو...شاید خداست که در آغوشش می فشاردت ...
برای تمام رنج هایی که می بری صبر کن ،صبر اوج احترام به حکمت خداست.
همچون شاه شطرنج باش که حتی بعد از باخت کسی جرات بیرون انداختنش از صفحه زندگی را ندارد.
از کسی که بهت دروغ گفته، نپرس چرا....؟
چون با یه دروغ دیگه قانعت می کنه....
اگه یقین داری روزی پروانه می شوی ...
بگذار روزگار هرچه می خواهد پیله کند!
پایانیــــ از اینــــ تـراژدیـکــــ تـر ...!
تـو راهـتـــ را بگیـریــــ و برویــــ
منــــ راهـــمـ را بگیـرمـــ و برومــــ
آنچنانــــ کهـ حتیـــ چیزیــــ باقیـــ نمانـد
برایــــ عبرتــــ دیگرانــــ.
شکستم شب بی رحم رفتنت شب بند بند گشتن رگ های حیاتم بود...
واسه جشن دلتنگی من رفتنت سرود رفتن نواخت و من...
دلیل غصه ی تو تنها وجود من بود و در لحظه ی جدایی
دیگر تنها کس من خدا...
پینوکیو با همه فرق می کند
نه به خاطر پری مهربون ؛
به خاطر اینکه می خواست ” آدم ” بشه !
به امـیـــد مهـــری به تـــــــو سلام مــــی کنند ؛
پس در این هوای زمستــــانـــــی گرم بـــاش و گیـــرا !
و بگذاری و بروی . . .
وقتی می مانی و تحمل می کنی ؛
از خودت یک احــــمق مـــــی سازی !
دلــم یڪــــ هــواے بارانــے مــیخــواهد ./...
یڪــــ شـانـہ بــراے گـــریه ڪــردن .../.
و یڪـــ گــور پــــدرے ڪہ نثار دُنیا و تـمـام مُــتعلقاتش بُڪــُنمـ ... (!)
کارش به جایی خواهد رسید که هیچ حقیقتی را نه از خودش و نه از دیگران تشخیص نخواهد داد ....!
بگذارید برود. . .
ماندن التماسی نیست. . .
بهای سنگینی دادم تا فهمیدم. . .
کسی که قصد ماندن ندارد را باید راهی کرد
گلایه هم نکن از کسی...
دیگه نه اون بر میگرده...و نه تو مثل روز اول میشی...
گوشه ای بنشین...و خاطراتت را ورق بزن...و بخند به این زندگی...
پـــــــیك سر پر عرق سگــــــی◆
مـــــــرور خاطراتــــــــ★
لــــــــگد بـــ احساساتــــــ◆
آهنــــــــگ لایــــــــت★
عــــــــشق فـــــاكــــــ◆
✘ﺣُــﻮﺻﻠﻪ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﻣــُﺦ ﮐﺴـــــــــﯽ ﺭﻭ ﺑـِﺰﻧـــﻢ✘
✘ ﻓﺎﺯ ﻣﻦ رد دادہ ﺑﺎ ﻓﺎﺯ ﺷــُﻤﺎ خیــــــلىﻓـَـــــﺮﻕ ﺩﺍﺭﻩ✘
✘اینجا تَڪـــــ پـَرے یعنے پَـرپَـری✘
همیشـہ گفتمـــــــــ و تّڪــــــــــرار میڪُنمــــ :
✘✘ احترامــــــــــ میذارم بـِہ ڪسی ڪـہ بتونـہ פֿـرمـــ ڪُــنـہ✘✘
✘✘ اما سرویـــس میڪُــنم آכمیو ڪِـہ بخــــــــــــــــواכ פֿَــــر فرضـــم ڪُنــــــــــــــــہ ✘✘
رفــــــيـــقــــــآم تــــــــاج رو ســــــــــــــــرم
پــــــس بــدخواهـــــــامون یـــادشـــون نـره
دســــــــت به تـاج ســــــــــــرم بـــزنـن
بــه شآهــــــــرگشــونچــاقـــــو ميزنم
دم هــــمه رفـیقــای با معرفت خودم گــرم
همه اتفاقات زندگیتان پی خواهید برد ،
پس فعلا به سردرگمی ها بخندید ،
در میان اشکها لبخند بزنید ...
و همواره به خودتان یادآوری کنید ،
که پشت هر حادثه ای دلیلی نهفته است ... !
فقط شمردن یاد ندهیم ...
به آنها یاد بدهیم چه چیزهایی ،
ارزش شمردن دارند ... !
خورشید آرزوی منی گرم تر بتاب ... !
فریدون مشیری
چنان شتابان میدوید ...
نیمی از لذت راه را بر خود حرام میکنید،
آنگاه که روز خود را با نگرانی ،
و عجله به پایان میرسانید ...
گویی هدیهای را ناگشوده به کناری مینهید ،
زندگی که یک مسابقه دو نیست ،
کمی آرام گیرید …
به موسیقی زندگی گوش بسپارید ،
پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد ... !
ڪسی هَم اِسم تو هَر جآ ڪِـہ بآشِـہ ,, مِثِ پَروآنِـہ هآ بی تآب میشَم [!]
چارفصلش همه آراستگی ست ..
من چه میدانستم ، هیبت باد زمستانی هست ؟
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی دی ..
من چه می دانستم
دل هرکس دل نیست ؛
قلبها زآهن و سنگ،
قلبها بی خبر از عاطفه اند ..
او از نژاد جاده باشد و رفتنی
آری روزها گذشت ، همان شد ، او رفت ، من شکستم
ایـــــــــــن روزها سخـــــــت مـــــــــــرا
در آغــــــــوشِ خــــــویش به بــــــازی گــــرفته اســـت...
در حالی که همه ی اینها قادرند یک زندگی را از این رو به آن رو کنند...
آجری بر آجری نمی گذارد و یا جامه ای نمی دوزد٬
اما سیاست هم به معنای قدیمی خود و هم معنای جدید خود
را پیشه خود می سازد.
یکــــــــــــی خــــــیلی
عـــــــاشـــــــــــــق منــــــــه!!!
هــــــــه..
زیــــــاد درگیـــــــــرش نـــــــــــشو ... اسمــــــــــش
" فــــــــــــــاز غمــــــــــــه "
♥ پنج شنبه 30 بهمن 1393