ﺍﺯ ﻳﻪ ﺟﺎیے بہ ﺑﻌـﺪ بہ ﺧــﻮﺩﺕ میگے
❣ ❣ ❣ ﺍﺻـــﻠﻦ ﭼﻪ ﺩﻟﻴﻠــے ﺩﺍﺭ
ﻩ بہ ڪسے ﺑﮕـــﻢ ﺣــﺎﻟﻢ ﺑـــﺪﻩ ❣ ❣ ❣
ﺍﻭﻧــﺎ چیڪــار ﻣﻴﺘﻮنڹ ﻭﺍﺳـــﻢ ڪنڹ
❣ ❣ ❣ ﺟﺰ ﮔﻔـﺘﻦِ یہ ﺍﻟﻬـــے ﺑﻤــﻴﺮﻡ ❣ ❣ ❣
ﺟﺰ ﮔﻔـﺘﻦِ یہ ﻧﺎﺭﺍﺣــﺖ ﻧﺒﺎﺵ ﻣﻴﮕــﺬﺭﻩ ❣ ❣ ❣
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ...

ye hese gohi daram

halam kheyli bade


نظرات شما عزیزان:

mohammad.
ساعت9:52---17 مهر 1394


تو مرا نادیده بگیر …

و من …

بدنم روز به روز کبود تر می شود …

از بس …

خودم را میزنم ،

به نفهمی …!!!


جوجو
ساعت20:17---15 مهر 1394
لبخند بهتر از اونه که بخوای به هر کی از راه میرسه توضیح بدی چرا غمگینی

غریبه..
ساعت17:18---15 مهر 1394
مــثل کبریت،

حـالتـي "غریـب"دارم!

انگــار میدانــم ساخـته شـده ام

تـــا: " بســوزم"

mayel bodin sar bezanid


zeynab
ساعت19:26---14 مهر 1394
واقعا !!!!

مصطفی
ساعت14:51---14 مهر 1394
سلام وبلاگ شیکی داری بازم به من سر بزن ممنون

DUYĞU
ساعت21:57---12 مهر 1394
ﯾﮏ ﺑﻐﻞ ﺣﺮﻑ، ﻭﻟﯽ ﻣﺤﺾ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﺭﻭﺡ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻗﻔﺲ ﺗﻦ ﺩﺍﺭﻡ

ﺩﺭ ﺭﮒ ﻭ ﻣﻮﯾﺮﮔﻢ ﺩﺭﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﺪ
ﺗﻮ ﻭﻟﯽ ﻓﮑﺮ ﺑﮑﻦ ﻗﻠﺒﯽ ﺍﺯ ﺁﻫﻦ ﺩﺍﺭﻡ

ﺳﺎﮐﺘﻢ، ﺣﺮﻑ ﻭﻟﯽ ﭘﺸﺖ ﺳﮑﻮﺗﻢ ﮐﻢ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺴﺘﻪ ﻟﺐ ﻫﺎﻡ، ﻧﺦ ﺻﺒﺮ ﺑﻪ ﺳﻮﺯﻥ ﺩﺍﺭﻡ

ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﺳﻌﯽ ﻧﮑﻦ ﺩﺭﺩ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﯽ
ﺍﯾﻦ ﺟﻨﻮﻥ ﺭﺍ ﺗﻮﯼ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﺩﺍﺭﻡ


DUYĞU
ساعت21:56---12 مهر 1394
آنچه انســـــــــــــــان‌ها را از پـــــــــــــــا در می‌آورد، رنـــــــــــــــج‌ها و
سرنوشت نامطلوبشان نیـــــــــــــــست...
بلکه بی‌معنا شدن زندگی است
که مصیبت بار‌تر است ...


DUYĞU
ساعت21:56---12 مهر 1394
خسته ام از روزگار از چهره ام معلوم نیست؟
خنده ام مصنوعی است،این واقعامعلوم نیست؟
آدمی شادم میان دیگران،اما چرا
اشک چشمانم ولی ازدیدشان معلوم نیست؟
شعرهاوجمله هاشیرین برآید ازدلم
این همه تلخی،چراشیرینی اش معلوم نیست؟
خسته ام ازگریه از نزدیک بودن های دور
التماس چشم هایم بازهم معلوم نیست؟
باشد..عادت میدهم دل راولی ای روزگار
رحم وانصافت کجا رفته؟چرامعلوم نیست؟
صبرکردم،صبرخواهم کردزین پس بازهم
این صبوری وتحمل تابه کی؟ معلوم نیست؟
تابه کی پنهان کنم این دردهارا؟ خسته ام
خسته ام از خستگی هایم خدا!معلوم نیست؟
"دردم ازیار است" آری حافظا..اماببین
من کجا؟ یارم کجا؟ درمان کجا؟ معلوم نیست!


fatemeh
ساعت15:37---12 مهر 1394
likeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeeee

[̲̅a̲̅][̲̅t̲̅][̲̅e̲̅][̲̅f̲̅][̲̅e̲̅][̲̅h̲̅]
ساعت14:21---30 شهريور 1394
آرامـــــ ـــ ـ

در گوشـه ای نشستهــــ ـــ ـ ام ..

کار از چسبــــ و باند و پانســمان گذشتهـــــ ـــ ـ

زخمـــــ ـــ ـ به روحـــــــ ـــــ ـــ ـم رسیـده ...

uppam!


DUYĞU
ساعت17:13---29 شهريور 1394
کیستی که من
اینگونه به اعتماد
نام خود را
با تو می گویم...
کلید قلبم را
در دستانت می گذارم
نان شادی ام را با تو قسمت می کنم
به کنارت می نشینم
و سربر شانه‌ی تو
اینچنین آرام
به خواب می روم؟

کیستی که من
اینگونه به جد در دیار رویاهای خویش با تو درنگ می کنم؟!!

کیستی که من
جز او
نمی بینم و نمی یابم ؟!!
دریای پشت کدام پنجره ای؟
که اینگونه شایدهایم را گرفته ای
زندگی را دوباره جاری نموده ای
پر شور
زیبا
و
روان
دنیای با تو بودن در اوج همیشه هایم
جان می گیرد
و هر لحظه تعبیری می گردد از
فردایی بی پایان
در تبلور طلوع ماهتاب
باعبور ازتاریکی های سپری شده...

کیستی
ای مهربان ترین؟


DUYĞU
ساعت17:13---29 شهريور 1394
بی تو حال روح بیتابم فقط تغییر كرد!
علت تحلیل اعصابم فقط تغییر كرد!
من اثاث خانه را یك یك عوض كردم، ولی –
خانه آن خانه ست، اسبابم فقط تغییر كرد!
بین عشق آسمانی و زمینی فرق نیست!
قبله ثابت ماند، محرابم فقط تغییر كرد!
از «ده شب» رفت تا نزدیكهای «پنج صبح»
در نبودت ساعت خوابم فقط تغییر كرد!
«عاشق بیچاره»، «مجنون روانی»، «دوره گرد»
بین مردم اسم و القابم فقط تغییر كرد!
شورشی كردم علیه وضع موجودم؛ ولی –
من رعیت ماندم اربابم فقط تغییر كرد!


DUYĞU
ساعت17:12---29 شهريور 1394
الفبا برای سخن گفتن نیست
برای نوشتن نام توست
اعداد
پیش از تولد تو به صف ایستادند
تا راز زاد روز تو را بدانند
دست های من
برای جست و جوی تو پیدا شدند
دهانم
کشف دهان توست
ای کاشف آتش
در آسمان دلم توده ی برفی است
که به خنده های تو دل بسته است ....


DUYĞU
ساعت17:12---29 شهريور 1394
زمـــان می گذرد ...
بی حضور تمام عقربه ها !
روزهای تــو ...
شب های مــن ...
و گرینـویـچی که مدام می چرخد ...!
شاید گــرمـــــای استوا
تنها خـــط مـشتــرک ما شد ...!
مــــــــن اما ...
کجای راه تو بودم ؟
کجای این احـســاس (فرضی) مشترک ؟
تــمام گذشته ام به هم ریخته است !
نمی دانم، این ویار های گاه و بی گاه
باردار کدام احساسم کرده است !
مـــن، هنــوز در قطار گذشته هایم
جـــــا مانده ام .....!
و ریل های تو در توی بودنــــــت
هــنــــوز در دست تعمیر است ...!


DUYĞU
ساعت17:11---29 شهريور 1394
هرگز:
سکوتم را با نادانی‌ ،
آرامشم را با رضایت ،
و مهربانیم را با ناتوانی ،
اشتباه مگیر !! ...


DUYĞU
ساعت17:11---29 شهريور 1394
آنچه نــایـاب است حالا سادگیـست
حیـله و نیــرنگ نـــرخ زنـــدگیـست ...!


matin
ساعت17:20---23 شهريور 1394
تنها باشم که نفس کشیدن نمیخواد زندگی میشه تکرار دیروز
پس تنها تر از اینم نکن نفس


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: